شنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۶:۴۶
۰ نفر

۴۸ ساعت زمان کافی بود تا کارآگاهان جنایی پایتخت، معمای قتل اسرارآمیز زن ۶۳ ساله‌ای را با دستگیری پسر ۳۶ ساله‌اش رازگشایی کنند.

متهم

گزارش قتل اين زن ميانسال، ساعت 15:40سه‌شنبه، 12مرداد از طريق مأموران كلانتري خاني‌آباد‌نو، در اختيار قاضي محسن مديرروستا، بازپرس ويژه قتل قرار گرفت.قرباني زني 63ساله بود كه در زمان جنايت با يكي از پسرهايش در خانه تنها بود. در آن زمان شوهر و پسر ديگرش براي انجام كاري از خانه بيرون رفته بودند كه هنگام برگشت با جسد اين زن روبه‌رو شده و پليس را خبر كرده بودند. به گفته كارشناسان پزشكي قانوني زن ميانسال بر اثر اصابت ضربات جسمي سخت به سرش به قتل رسيده بود. مظنون شماره يك پليس كسي جز پسرقرباني كه در زمان جنايت در خانه حضور داشت، نبود؛ جواني كه به‌گفته خانواده‌اش سابقه بيماري روحي و رواني داشت و تحت درمان پزشكان بود.

48ساعت از زمان جنايت گذشته بود تا اينكه مخفيگاه مظنون در يكي از شهرستان‌هاي مركزي كشور شناسايي شد. عصر پنجشنبه مأموران اداره دهم پليس آگاهي تهران با نيابت قضايي راهي شهرستان مورد نظر شدند و متهم تحت تعقيب را دستگير كردند. او در بازجويي‌ها به قتل مادرش اقرار كرد و ديروز براي انجام تحقيقات به شعبه ششم دادسراي جنايي پايتخت منتقل شد. در پايان اين جلسه او به دستور قاضي راهي پزشكي قانوني شد تا سلامت رواني‌اش بررسي شود اما پيش از آن در گفت‌وگو با همشهري از جزئيات قتل مادرش گفت.

  • چرا مادرت را كشتي؟

اشباح مدام در گوشم زمزمه مي‌كردند. آنها يك سري شبح بودند كه زندگي مرا تحت‌تأثير خود قرار داده بودند. مدام دستور مي‌دادند و من هم مجبور بودم از آنها پيروي كنم. روز حادثه من و مادرم در خانه تنها بوديم. اصلا هيچ مشكلي با هم نداشتيم. حتي با هم دعوا هم نكرده بوديم كه صداي زن همسايه را شنيدم. انگار داشت با كسي دعوا مي‌كرد. او بارها مرا مورد تمسخر قرار داده بود. آن روز وقتي صداي اين زن را شنيدم دگرگون شدم. باز هم آن اشباح دوره‌ام كردند. آنها دستور دادند و من اجرا كردم. اين شد كه به سمت پيك‌نيك رفتم و با ضربات آن مادرم را به قتل رساندم. هنوز نگاه آخرش يادم است، اصلا مگر مادرم را كشته‌ام؟ من فكر نمي‌كردم با اين ضربات بميرد!

  • چند وقت است كه بيمار شده‌اي؟

خانواده‌ام از 30سالگي‌ام متوجه بيماري روحي و رواني من شدند اما راستش من از 12سالگي اسير اين اشباح شدم. يك روز كه به ميهماني رفته بودم اين اشباح به سراغم آمدند و من مريض شدم. آنها مقدار زيادي چوب به من دادند و مرا به ديواري بستند. چند ساعتي ورد خواندند و وقتي آزاد شدم ديگر در بند آنها بودم. اما فقط يك راه‌حل وجود دارد كه از دستشان خلاص شوم.

  • چه راه‌حلي؟

خاكم را عوض كنم. يعني از يك سرزمين به سرزمين ديگري بروم تا طلسم اين اشباح باطل شوند.

  • دارو مصرف مي‌كني؟

بله روزي يك مشت قرص مي‌خورم. البته روز حادثه قرص‌هايم را مصرف نكرده بودم.

  • بستري هم شده‌اي؟

سه بار به‌مدت 48روز بستري بودم اما فايده‌اي نداشت. اين اشباح زندگي مرا تحت كنترل خود قرار مي‌دادند.

  • اعتياد نداري؟

نه اصلا. اجازه نمي‌دهند كه معتاد شوم.

  • شغلت چيست؟

من كفاشم. البته اين را بگويم كه از بچگي خيلي بااستعداد بودم. 40رشته ورزشي، فرهنگي، علمي و فني بلد هستم. شايد باور نكنيد من نابغه بودم اما اين اشباح اجازه ندادند بيشتر از سوم راهنمايي درس بخوانم. اصلا براي همين هوش بالايم بود كه در 12سالگي مرا به آن مجلس بردند و اين اتفاقات افتاد. اشباح اجازه هيچ فعاليتي به من نمي‌دهند.

  • اولين باري بود كه اشباح دستور جنايت مي‌دادند؟

بله و به قيمت جان مادرم تمام شد. دست من نبود. آنها گفتند اين كار را انجام بده و من هم انجام دادم. اشباح هميشه با من هستند. ‌حتي همين الان هم كنارم هستند.

  • بعد از قتل چه كردي؟

پيك نيكي كه با آن مادرم را به قتل رساندم، با خود بردم و حوالي بهشت‌زهرا آن را انداختم. بعد به خانه يكي از بستگانم در شهرستان رفتم كه پليس آمد و دستگيرم كرد.

کد خبر 342341

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha